درباره وبلاگ


به وبلاگ ما خوش آمدید برای کسب اطلاعات بیشتر به پروفایل مدیر وبلاگ مراجعه کنید
آخرین مطالب


ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 6
بازدید دیروز : 2
بازدید هفته : 8
بازدید ماه : 194
بازدید کل : 7613
تعداد مطالب : 57
تعداد نظرات : 132
تعداد آنلاین : 2

وبلاگ مهندسی شیمی88روز دانشگاه شهید باهنر کرمان
University Kerman Chemical Engineering 88




تا اونجایی که ماها با خبر شدیم این زلزله ی ژاپن پیامدهای خیلی زیادی داشته...از وحشت ملت ها برای داشتن یه انرژی هسته ای با این همه خطر تا رفتار حیرت انگیز ژاپنی ها بعد از واقعه ی بزرگ!یکی از این پیامدها که همون پیامد اخلاقی برای تمام جهان بود به تصویر کشیده میشه و نتیجش این میشه که این پایین میبنید.کاش که همه ی آدما اینجوری بودن...همه ی کشورها...



شنبه 18 تير 1390برچسب:, :: 12:10 ::  نويسنده : مدیریت ویلاگ

 

با عرض سلام به همه ي شما بچه هاي خوب ميم شيمي 88 روز و بقيه كساني كه به اين وبلاگ سر ميزنند.اميدوارم همه درساتونو با نمره ي خوب پاس كرده باشين و تا اينجاي تعطيلات  حسابي بهمتون خوش گذشته باشه...

  ........................................................................................................................................

پروژه بسیار جالب یک دانشجو!!

  دانشجویی که سال آخر دانشکده خود را میگذراند به خاطر پروژهای که انجام داده بود جایزه اول را گرفت.
او در پروژه خود از 50 نفر خواسته بود تا دادخواستی مبنی بر کنترل سخت یا حذف ماده شیمیایی «دی هیدورژن مونوکسید» توسط دولت را امضا کنند و برای این درخواست خود، دلایل زیر را عنوان کرده بود:

1-مقدار زیاد آن باعث عرق کردن زیاد و استفراغ میشود.

 2- عنصر اصلی باران اسیدی است.
 
 3-وقتی به حالت گاز در میآید بسیار سوزاننده است.
 
 4- استنشاق تصادفی آن باعث مرگ فرد میشود.
 
 5-باعث فرسایش اجسام میشود.
 
 6-حتی روی ترمز اتومبیلها اثر منفی میگذارد.
 
 7-حتی در تومورهای سرطانی یافت شده است.
 
 از پنجاه نفر فوق، 43 نفر دادخواست را امضا کردند. 6 نفر به طور کلی علاقهای نشان ندادند و اما فقط یک نفر میدانست که ماده شیمیایی «دی هیدروژن مونوکسید» در واقع همان آب است!
 

عنوان پروژه دانشجوی فوق «ما چقدر زود باور هستیم» بود!!



جمعه 17 تير 1390برچسب:آب, :: 15:17 ::  نويسنده : سجاد زمانی

به این میگن درس حرارت.درسی که وقتی سر امتحانش میشینی از شدت حرارت محیط و یا به قولی از دیدگاه درس انتقال حرارت،از شدت شار گرمایی تبادل شده با میط در عرق خودت غرق میشی!!!نمیدونم کولر کارش اون بالای سالن کلاسا چیه؟وقتی میری سر جلسه ی امتحان بشینی بیشتر احساس میکنی که محشر شده و نامت هم از شانس گند به دست چپ داده شده و تو هم در جهنم روزگار سپری میکنی!بی شباهت به کوره های آدم پزی هم نیستا!قضیه ی هولوکاست باری دیگر تکرار میشود که میگن تاریخ تکرار مکررهاست و جا و مکان هم ندارد... کی میدونه؟شاید توی ایران و شاید تو همین کرمان و شاید تو همین دانشکده ی فنی خودمون و شاید از شانس خوبمون سر امتحان انتقال حرارت...!

بعیده که کسی دیگه بعد از میانترم انتقال حرارت مفهوم انتقال حرارت و جا به جایی آزاد رو فراموش کنه!کسی نمیدونه اون موقع دمای هوا چند بود؟دمای بدن ماها که احتمالا به 40 رسیده بوده و h هوا رو هم که داریم میمونه درجه ی هوا که اگر داشته باشیم میشه مقدار شار گرمایی رو حساب کنیم!

امتحان همراه با یک استاد حل تمرین باحال که وقتی سؤال ازش میپرسی کلی فکر میکنه و آخرش میگه که باید از استاد بپرسم و وقتی که بالاخره بعد از 1 ساعت بر میگرده اصلا انگار یادش رفته که قراره سؤالی از کسی بپرسه و اون وقت که داره امتحان تموم میشه این تو هستی و یه مشت سؤال عجیب و غریب که نمیفهمی از جونت چی میخوان و کسی هم نیست که برات مفاهیم غامض سؤالات رو شیر فهم کنه و این میشه که در نهایت میبینی هیچ کسی درست و حسابی امتحان رو نمیده و ...!و اما استاد خود ما از همه محشر تره...

من از اول هم میدونستم که شما درس نمیخونید....اگر 80 درصد شما هم بیفتید من "صاف" همه ی شما رو میندازم و هیچ رحم و مروتی هم در کار نیست...مثل یه فرشته ی مرگ میمونه...والا این طرف خودش رو با بابای ماها اشتباه گرفته فکر کرده جای بابای ماست...یک سره دم از نصیحت و خیرخواهی میزنه و اینکه دوست داره ماها نمره هامون خوب بشه ولی متاسفانه وجدانش نمیذاره که نمره به کسی بده...ولی نمیدونم که آیا این همین وجدانش هست که باعث میشه به این طرز فجیع درس بده...نه مثالی و نه تمرینی و نه ... فقط انتظار داره که ما درس بخونیم...چرا؟چون که استاد خودش شاگرد اول بوده...دستا رو بیارید بالا...بالاتر...بالاتر....دست بزنید...إإإ این کارا چیه؟براش صلوات بفرستید...ایشون اساساً همش توی همه ی مراحل زندگیش شاگرد اول بوده اصلا کلا تو زندگیش شاگرد اوله...!

آقاجون میشه به جای این همه قپی اومدن یه دفعه به این فکر کنی که چرا اینجوری میشه که هیچ کسی درس نمیخونه؟تا حالا شده به جای اینکه در نقش مثلا پدر هی چپ و راست بزنی تو سرمون یه خورده به حرف بچه ها گوش کنی ببینی مشکلشون چیه؟؟؟؟تو وضعیتت فرق داره بابایی...!تو لابد بیکار بودی که همه ی زندگیت رو گذاشته بودی واسه درس خوندن...عزیزم اشتباه به عرضت رسوندن اینا فقط یه شعاره که برای خدمت به جامعه  و برای خدمت به خودت و خونوادت و برای موفقیت باید درس بخونی و بعدشم با این شعارای بی هدف و پوچ و بی تضمین و سر کاری کلتو بکنی تو یه مشت کتاب درسی و یه مشت فرمول و وقتی بعد از 10 سال کلت رو آوردی بالا میبینی عمرت از دست رفته و هیچی نشدی و هیچی نیستی...میبینی که عمرت الکی هدر رفته...عزیز دلم همه چی که درس نیست...باز خوبه حاج آقا تا دکترا اومدی...ما رو با خودت مقایسه نکن بابای عزیزم...ماها بعد لیسانس باید بتونیم گلیم خودمون رو از آب بکشیم بیرون...باید کلی سگ دو بزنیم و وقتی که به اندازه ای برات ارزش قائل نیستن که تف کف دستت بندازن به نظرت تو توی این جامعه چه کاره ای؟؟؟به نظرت نه خدایی خودت قضاوت کن که کی هستی؟خودت رو به افتخار رسوندی یا خونوادت رو یا جامعت رو؟؟؟عزیزم اینجا اگر سرت به کار خودت باشه آخر همه ی کارایی که میگن و تو میکنی درست مثل یه دستمال چرک میندازنت دور!!!

بابای دلسوز من لطفا دست از این سادگی بردار...تو همینجوری همش تو درس بودی که همین شدی دیگه...من که دوست ندام مثل تو بشم...جلسه ی اول دنبال دیوار بگردم!!!بابای دوست داشتنی من آخه تو چی داری که من دلم خوش باشه...والا از اخلاق که چیزی ازت ندیدیم...فقط غرور و احیانا ادعا و تو سری زدن و ....

آخه تو رو چه به اینکه جای پدر من باشی...تو بهتره که بری سر ساختمون که بچه ها بهت نیاز دارن...تو بهتره همون که غصه ی گرون شدن سیمان و گرون شدن و خونه و رکود بازار ساخت و ساز خونه رو بخوری...تو همون بهتر که نقش یه استاد خرپول که ادای بدبخت بیچاره ها رو در میاره بازی کنی...آخه آقای بابا که خیلی به خودت مینازی و خیلی ادعات میشه که ما رو دوست داری چرا وقتی از کنار آدم رد میشی باید بهت سجده کنیم تا بلکه یه گوشه چشمی اشاره ای به ما داشته باشی که یعنی اره بچه جون دیدمتو به فرض هم که سلام...!

بابای شاگر د اول من آخه من در تعجبم که یه جلسه میای میگی که تو لیسانس شاگرد اول نبودی و جلسه ی بعدش میای میگی که شاگرد اول بودی!حالا آدم شک میکنه که اصلا تو همون مقاطع فوق و دکترا هم شاگرد اول بودی یا اونها هم خدایی نکرده یه جور خالی بندی...؟

بابای عزیز یه جوری میگی تو فوق شاگرد اول بودی که اگه آدم ندونه فکر میکنه چی بودی!!!خوب فوقش 5-6 نفر بودید تو ارشد...بین 6 نفر اول بودن خیلی سخت به نظر نمیرسه اون هم برای یکی مثل شما که غیر از درس چیزی برات معنی ای نداشت...تو دکترا هم لابد خودت تکی بودی و به خودت میگی شاگرد اول!

آهای آقای بابای  درس خون که اگه استاد 4 تا تمرین حل کنه تو 16 تا حل میکنی و ای بابای با مرامی که دلت برای ما میسوزه و همش از این حرف میزنی که وقتی استاد یه کتاب معرفی میکرد تو 4تا کتاب دیگه هم میخوندی!!!آخه چه جوری بگم که خودت رو با ما مقایسه نکن عزیز دلم...ما درسای دیگه ای هم داریم و اینقدرا هم مثل تو بیکار نیستیم که زندگیمون رو توی درس خلاصه و معنی کنیم...ای بابایی که ما رو مثل بچه های خودت میدونی باید بهت بگم که من یکی دوست ندارم بچت باشم و در آخر بگم که ...

خدا میدونه بچهات چی میکشن×××××!



روز بعد از روز واقعه:

_بیدار:سلام.شنیدی خبرو ؟؟عجب چیزایی که آدم تو این دانشگاه نمیشنوه!!!اصلا عین خیالشون هم نیستا!!!

_خواب:نه مگه چه خبر شده؟چیزی شده؟امروز شاکی هستی؟خبریه؟

_بیدار:ای بابا انگار که اومدیم طویله.اصلا ما رو آدم هم حساب نمیکنن.هر کاری که دوست دارن سر ما میارن و انتظار هم دارن که مثل یه گوسفند بشینیم و نگاشون کنیم!!!

_خواب:بابا چی میگی تو؟من که اصلا از چیزی خبر ندارم.لااقل تو درست بگو ببینم چی شده؟

_بیدار:دیگه چی میخواستی بشه؟؟اینکه جون ما اصلا براشون مهم نیست مگه کم چیزیه؟یه مشت....

_خواب:وایسا،درست حرف بزن.من که تا الان یه کلمه هم از حرفات رو درست نفهمیدم.چی شده.مگه دوباره اعتراض شده؟مثل همیشه دانشجو کتک خورده،هتک حرمت شده،شخصیتش زیر پا له شده تو دوباره جوش آوردی؟بابا ول کن این چیزا رو.آخه غصه خوردن برای این جماعت که برات آب و نون نمیشه!حالا فوقش یکی هم دو تا فحش شنیده یا اینکه مثلا فلانی رو سردر تفتیش کردن!به تو چه ربطی داره.سرت تو لاک خودت باشه بابا...

_بیدار:یعنی چی!!!یه جوری میگی که انگار خودت جزو این آدما نیستی!!!نا سلامتی تو هم دانشجویی!!!اگه امروز که رفتی سلف،غذا به فرض سالاد اولویه بود،یا برنج یا هر کوفت و زهرمار دیگه ای که به خورد ما میدن...و داشتی میخوردی،یهو میدید که یه موجود شاخک دار با اون توصیفات چندش آورش تو غذاته چه کار میکردی؟

_خواب:خوب حالا تا فعلا که چنین چیزی برام اتفاق نیفتاده...به امید خدا هیچ وقتی هم اتفاق نمیفته.

_بیدار:تو باغ نیستی عزیز جون.دیدی فردا پس فردا همین اتفاق برای تو بیفته خوبه هیچکی اهمیت نده.اصلا تا حالا فکر کردی که این غذاهایی که میخوری شاید همشون همینجوری باشن.اصلا تا حالا فکر کردی که اون روزی که سوسک تو غذا پیدا شده ممکنه یه تیکش هم تو غذای تو بوده باشه!!!تو به من میگی ساکت باشم در صورتی که من نمیتونم.اینجا به اندازه ی دو قرون هم برای ماها ارزش قائل نیمشن.تو این مملکت بگی دانشجو هستم تو صورتت تف هم نمیکنن!اون وقت تو میگی بیخیال و بچسب به زندگی؟

آخه تو چه جوری میتونی این همه حقارت رو تحمل کنی؟هر کسی از هر جایی پا شده اول یکی زده تو سر من و تو بعدش هم وقتی رسیده به یه جایی و خواسته که خودش رو متشخص نشون بده پای ما رو به عنوان طرفداراش کشونده وسط.من که از این اوضاع داره حالم به هم میخوره.

یه جوری حرف نزن که انگار تا حالا رفتار کارکنای دانشگاه رو ندیدی!از اون سلفش بگیر که وقتی میخوای غذا بگیری یه جوری رفتار میکنه که آدم با سگ دست آموزش رفتار نیمکنه تا خیلی جاها که همه میدنن...وقتی به طرف میگی یه خورده بیشتر بریز یه رفتاری میکنه که فقط با داستان دیوید کاپرفیلد چارلز دیکنز میشه مقایسش کرد!!!(آقا میشه یه کمی بیشتر بهم سوپ بدید؟شتلق...آشپزباشی پسر بدبخت رو با یه تو گوشی از اونجا میندازه بیرون...پسره ی احمق میگه که بهش کم غذا میدم!!!)

فکر کنم اینجا رو با قرون وسطای اروپا اشتباه گرفت باشن!!!هر کسی هر حرفی بزنه باید پای حرفش بشینه(نشینه هم به زور میشوننش و گردن میزنن!!!).گویا که دست قدرت بالا سرمون خیلی بیشتر از اینا که فکر میکنیم بزرگه.کسی جرأت نداره حرفی بزنه.مثل اینکه همین سال قبل از ورود ما بود که یه افتضاح تو همین سلف به بار اومده بودا!!! چند صد نفر به خاطر آشغالایی که سلف بهمون میده راهی بیمارستان شده بودن.میگن مشکل از غذا تن ماهی بوده که داده بودن.یادمه که حتی بیمارستان هم دیگه جا برای پذیرش نداشت.آخرش چی شد؟همونی شد که همیشه میشه.سر یه چند نفر زیر آب رفت و بقیه خفه شدن!چند روز اعتراض و تعطیلی دانشگاه و به گند کشیدن هر چی اعتبار و به هم ریختن سلف و اعتراض و استیفای رئیس دانشگاه و ... صحبت کردن با رئیس دانشگاه...متهم کردنش...و خیلی چیزا که آخرش همه چی تموم شد و رفت و همه رفتن تو لاک خودشون و رفتن و به زندگی چسبیدن و چند نفری معلوم نشد که کجا رفتن!دیگه پیداشون نشد!

مثل اینکه شیرفهم نیستی عزیزم که این آدما هر وقتی که خواستن ازمون استفاده میکنن.درست سال بعدش بود که قبل از انتخابات ریاست جمهوری غذاهای شاهانه بهمون میدادن...چنان تحویلمون گرفتن که سابقه نداشت...بی نهایت باکلاس...غذاهای مزخرف دیگه تو کار نبود و همش شده بود جوجه کباب و مرغ و انواع کباب و اینجور چیزا.ولی بعدش که یادت میاد چی شد.غذا چی دادن؟؟؟الان چی میدن که به غیر از پای اره اره ی سوسک چیزی تو غذاهامون نیمشه پیدا کرد.

باز هم ساکت نشستن و باز هم خبرایی شد؟حواست نیست عزیزم.مگه ندیدی تو فنی همش حراست گشت میزد؟مگه نشنیدی که 2-3 نفر رو تو فنی گرفتن به جرم سرو صدا برای سوسک تو غذا؟مگه ندیدی...؟

آره واقعا هم ندیدی...آدمی که چشاش رو میبنده...مثل کبک سرش رو میکنه تو برف...نباید هم چیزی ببینه...چشات و میبندی و میگی که اینجا همه چی خوبه و همه چی در رفاه...

منم باهات هم صدام به خدا...کی گفته که اینجا بده...اینجا نه پای سوسک در میونه و نه خبری هست مسمومیت...غذا به اندازه ی همه هست و هر کسی هم هر غذایی که دوست داشته باشه میخوره از بس که رستوران آزادمون آزاد و ارزونه!بهترین کیفیت غذاها رو اینجا داره.دانشگاه هاروارد تو کفه از این همه امکانات ما...

از سلف و سیستم و سایت و سرویس و صندلی و ... همگی در بهترین کیفیت به ما عرضه میشن...

حالا من گفتم...دیگه خوددانی...فقط پس فردا دوباره مثل 3 سال پیش گندش در نیاد بگن تو ماهواره جمعیت معترض دانجویان دانشگاه کرمان رو نشون میدادنا!!!

اینجا همه چی خوبه خوبه...آروووووووووووم...

راستی یادت نره به اون فامیلاتون که تو هاروارد بود بگی

"میخوای جاتو با من عوض کنی؟"



سلام به همگی...

به دنبال اومدن سیل در ژاپن و خیلی خسارتایی که به این کشور و مردمش وارد شد تصمیم گرفتم نکاتی رو به زبان بیارم.دیدی داشته باشیم به این ماجرا از یه بعد دیگه و یه جور مقایسه.معمولا در شرایط بحرانی هست که خصوصیت آدما و چیزی که واقعا بهش معتقد هستن و بهش عمل میکنن مشخص میشه و هر کسی همونی رو که هست رو میکنه.شاید این چیزایی که میخوام بگم رو جاهای دیگه هم شنیده باشید.با اینکه ژاپن و زلزلش دیگه جزو خبرای خیلی داغ محسوب نمیشن ولی گفتن اینها خالی از لطف نیست.

چند متنی رو که خوندم واقعا حیفم اومد دستشون بزنم و تصمیم گرفتم که حق نویسنده ی اونا رو محفوظ نگه دارم.

وقایعی چون زلزله سیل طوفان سو نامی هر ساله در بخشهای  زیادی از دنیا اتفاق می افتد هنوز خاطره زلزله بم در ان سرمای زمستان از خاطره هایمان پاک نشده ، اما چیزی که شاید تلخ تر بود حوادثی بود که شنیدیم کم و بیش بعد از زلزله در ان منطقه اتفاق افتاده از سرقت از مردگان تا سرقت کمکهای بشر دوستانه به مردم بم به هر اسمی و ویرانی که هنوز هم در مردم و شهر دیده می شو د و این اتفاق فقط مختص ایرانیان نیست



ادامه مطلب ...


 

به روز 13 فروردین میگن روز طبیعت.به امروز هم که میگن روز طبیعت! بنابر این میشه نتیجه گرفت امروز 13 فروردینه،باور کنید برای اثبات همین یه کوچولو ریاضی دانها سالهای سال کار کردن و فلاسفه قرنها درگیر بودن و منجمان سعی در تحلیلش داشتن و عوام فریبان در پی استفاده!خلاصه ما که الان کار به این نداریم که چجوری اثبات شد ولی کار به این هم نداریم که این روز چی بود از کجا تولید شد!آخه ما ایرانی ها برای اکثر روزهای سالمون یه اسمی گذاشتیم که حتی ثبت تمامی اونها در یه تقویم ساده هم کاری بس دشوار است!

امروز رو به عنوان یه روز سخت و پر عذاب به یاد میاوریم.روزی که خوشی و بیکاری و ولگردی و پای تلویزیون نشستن و بیرون گشتن و مسافرت رفتن و شیرنی و آجیل و چیزاهای مفتی خوردن دیگه تموم میشه!روزی که روز بعدش میشه یه روز کوفتی مثل همه ی روزهای دیگه.پر از درس و بدبختی و اینجوری چیزا به اضافه ی اینکه برای دانشجوهایی مثل ماها همین که قدم به دانشگاه بذاری مثل اینکه باهات پدر کشتگی داشته باشن حقشون رو میخوان!یکی ازت میخواد میانترم بگیره و اون یکی home work و ... .خلاصه بدبختی و فلاکت از اول شروع میشه و ما میمونیم و دانشگاه و امتحان و ... و امیدی هم نیست،که این وضع اگر تا مهر ادامه پیدا نکنه دست کم تا خود تابستون به طور پیوسته ادامه داره تا به شکلی زیبا پدر و پدر بزرگ و تمامی اجدادمون رو جلوی چشمامون بیاره!اصلا بهش فکرم نکنید...آخه دو تا میانترم ترمو توی 2 ماه که ترس نداره،سیالات هم که آب خوردنه!بقیه چیزا هم که دیگه جای خود دارن.اصلا درس نخونید هم همه چی درست میشه!وقت کافی هم که برای تمامی امتحانای پایان ترم داریم،واحدای این ترم هم هم که از بس سبک و آسون هستن دیگه خیالمون راحت راحته!

اما اینقدر نفوذ بد زدن هم خوب نیست...

به این فکر کنید که قراره بریم سر کلاس قادر دوباره میخندیم...دوباره به هر بهانه ای شیرینی از قادر یا از یکی از بچه ها() میگیریم...سر کلاس سیالات هم به همین شکل...

_به این فکر کنید که سر کلاس برنامه چیزای به دردبخور(که عمرا به دردمون نمیخورن)یاد میگیریم یا شاید فکر کردن به اینکه آخرش قراره با شب امتحانی درس خوندن یه نمره ی خوبی ازش بگیرید بیشتر خوشحالتون کنه...

_به این فکر کنید که سر کلاس محاسبات وقتی که دکتر دشتی بهتون کار میده و میگه برید ترجمه کنید و بیارید در واقع دارید باهاش پروژه کار میکنید و این خیلی میتونه هیجان انگیز باشه...

_به این فکر کنید که سر کلاس شیمی آلی وقتی که کلانتری(آخه نه دکترا داره نه میتونم بهش بگم استاد) مدلای اتمی مواد رو درست میکنه چقدر میخندیم...دو دقیقه یه بار یکی از اینا از دستش میفته و تا اون ور کلاس قل میخوره... یا اون آخرش که میخواد بازش کنه چه صدایی میده!

به این فکر کنید که تو آزهایی که دارید چقدر با واقعیت سر و کار دارید و جدا از اینکه چقدر میتونید سر کلاس خوش بگذرونید،چقدر دارید با چیزای جالب و عجیب  غریب آشنا میشید(خیلی هم که عجیب نیستن ولی بالاخره باید یه جوری ازش تعریف کنم دیگه!)اما این رو نمیشه رد کرد که ما رو جای دیگه تو آزمایشگا راه نمیدن پس تا میتونید چیز یاد بگیرید و یا اینکه تا میتونید بزنید همه چیزو بشکنید که دیگه تو آزمایشگاه نخواهید بود!

به این فکر کنید که....

  

 

بسم الله...

پس بلند شو خودت رو جمع و جور کن و



با امید داشتن سالی خوش،برای بعضی ها سالی قلبی(پر عشق!)،سالی پر برکت،سالی پر مهر،بدون جنگ،بدون کینه،سبز!،پر آرامش،در صلح،پربار،پر نمره،بی منت،با نعمت،خوش رقبت،پر همت،پر سلامت و ... مفتخر هستم شما را به سال 90 معرفی کنم و به شما خیر مقدم عرض نمایم.

به سال 90 خوش آمدید.سال 90،این بچه های مهندسی شیمی88 با هنر،میخوام که تا میتونی تحویلشون بگیری و ... .بچه ها این سال90 شمسی هست.همونی که خاتمه دهنده ی دهه ی 80 هست.همونی که قراره برای ما خیلی مهم بشه و احتمالا سرشار از امید و سرآغازی برای تغییر و تحول و دست یافتن به هرآنچه که ته قلبمون به عنوان یه آرزوی بزرگ یا کوچیک بهش اعتقاد داریم. 

 اینجا هم یه دونه از اینا گذاشتم

فایل فلش همراه با آهنگی مخصوص عید !( همراه با خواننده)

امیدوارم خوشتون بیاد.

 

و یه چیز دیگه هم اینجا داریم: 


بوي باران بوي سبزه بوي خاك
شاخه‌هاي شسته باران خورده پاك
آسمان آبي و ابر سپيد
برگهاي سبز بيـــــــــد
عطر نرگس رقص باد
نغمه شوق پرستوهاي شاد
خلوت گرم كبوترهاي مست
نرم نرمك مي‌رسد اينك بهار
خوش به حال روزگار

خوش به حال چشمه‌ها و دشتها
خوش به حال لاله‌ها و سبزه‌ها
خوش به حال غنچه‌هاي نيمه باز
خوش به حال دختر ميخك كه مي‌خندد به ناز
خوش به حال جام لبريز از شراب
خوش به حال آفتاب

نرم نرمك مي‌رسد اينك بهار
خوش به حال روزگار 

اي دل من گرچه دراين روزگار
جامه رنگين نمي‌پوشي به كام
باده رنگين نمي‌نوشي ز جام
نقل و سبزه در ميان سفره نيست
جامت از آن مِي كه مي‌بايد تهي است
اي دريغ از تو اگر چون گل نرقصي با نسيم
اي دريغ از من اگر مستم نسازد آفتاب
اي دريغ از ما اگر كامي نگيريم از بهار

نرم نرمك مي‌رسد اينك بهار
خوش به حال روزگار

گر نكوبي شيشه غم را به سنگ
هفت رنگش مي‌شود هفتاد رنگ 


اي دريغ از تو اگر چون گل نرقصي با نسيم
اي دريغ از من اگر مستم نسازد آفتاب
اي دريغ از ما اگر كامي نگيريم از بهار

نرم نرمك مي‌رسد اينك بهار
خوش به حال روزگار

 

همین شعر بالایی با صدای استاد شجریان

کلیک کنید _تصنیف بوی باران



  


تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد


 

 

ترم ۱ شروع شد،با درسایی مثل ریاضی ۱ مشکل داشتیم.یه سری ریختند.بادرس فیزیک ۱ مشکل داشتیم،یه سری هم اونجا ریختند،البته بیشتر اونایی که با اساتید بزرگواری مثل لنگری و جعفریان(جعفر...)داشتن!یه سری هم که داشتن از آشنایی می افتادن!حالا هر کسی یه جور از گیر اون هم در رفت.یکی رفت پیش استاد و یکی دیگه هم برای استاد شعر برد و یکی دیگه .... بالاخره درست شد.اون موقع نمیدونستیم که ما یکی از بدترین نمره ها رو توی آشنایی گرفتیم!الان که ترم چهار هستیم تازه معلوم شده که یکی از مزخرفترین نمره ها رو ماها داشتیم!خوب این که چیزی نیست، استاد موسوی هم بهمون گفت بدترین کلاسی بوده که تا حالا داشته!به قول سالارکیا:"انصافا دستش درد نکنه این آقای موسوی".حقیقتو گفت.این پایان آبرو ریزیهامون که نبود.رسیدیم ترم ۲.دوباره یه چیزی شبیه همین ماجرا ها برای درسای ترم ۲ مون اتفاق افتاد.البته همراه با افتخاراتی هم بود.با یه چیزی مثل کلمه ی "جمع منتاقضین"شاید بشه توصیفش کرد.مثلا تو یه درسی مثل موازنه ماکسمون خیلی پایین بود ولی وقتی ترم قبل بچه های شبانه نمره هاشون اومد دیدیم که در کل بد هم نبودیم!لااقل فقط چند تا افتاده داشتیم که اوناهم تعدادشون به انگشتای دست هم نرسید.اما خوب تو معادلات و ریاضی ۲ هم دوباره همینجور شد.نمرات خوب تو م.شیمی ها پیدا نشد که نشد ولی نمره ی در حد له شده هم نداشتیم.هر چی که بود و نبود رسیدیم به ترم ۳.ترم ۳ اما دیگه این خبرا نبود.مثل اینکه بچه ها استعداداشون ییهو شکوفا شده باشه!نمره رفت بالا،بالا،بالا.البته بین خودمون باشه که استادا هم خوب با ماها کنار اومدن!دیگه درسا رفته بودن تو بخش خودمون.دیگه حداکثر بچه ها ۲تا درس با یه سری بخشای سخت گیر مثل ماهانی داشتن.گفته بودن که بخش خوب نمره میده اما کسی شاید فکرش رو نمیکرد که یکی مثل استاد قادر بیاد و ۳ نمره به همه بده(البته استاد خودش بارها سر کلاس گفته که به بعضی از بچه ها ۲ نرمه داده نه ۳ نمره!).البته از اون طرفش هم بود.شاید اون بچه هایی که ریاضی مهندسی داشتن فکرشو نمیکردن که استاد بختیاری که ظاهر مهربونی داشت بزنه دهن ملت رو سرویس کنه!

 



ادامه مطلب ...


پنج شنبه 19 اسفند 1389برچسب:کیمیا نیوز,عباس رهامی,استاد قادر,ulce88,, :: 18:22 ::  نويسنده : مدیریت ویلاگ

یه عکس از شاهین نجفی

به دنبال جریان آهنگی که معمولا سر کلاس ترمو۲ توسط یکی از گوشیهای بچه ها پخش میشه،تصمیم گرفتم پستی در این رابطه بگذارم.

 

اولین بار که سر کلاس ترمو۲ این آهنگ رو شنیدم به جای اینکه مثل همیشه نسبت به صدای زنگ موبایل که حواس آدم رو از همه چی پرت میکنه شاکی بشم،خوشحال شدم و کلی برام جالب بود.آهنگ آغازینش واقعا به نظرم معرکه میاد.خیلی قشنگ بود.باید این رو هم بگم که قبلا این آهنگ رو یکی دو بار شنیده بودم.هر کسی نظری داره ولی لابد اون نفری هم که این آهنگ رو گذاشته همین نظر رو داشته.در هر صورت دست همون کسی که همیشه زحمت میکشه و یادش میره گوشیشو سایلنت کنه یعد بیاد سر کلاس درد نکنه.ما رو هم به فیض رسوند!

اما اگر کسی هست که نمیدونه اون آهنگ چیه و در مورد چیه و کی خونده و .... این پایین رو بخونه تا کامل بفهمه:

این شعر از اشعاری هست که در مورد فقر و تنگدستی و ... سروده و توسط شاهین نجفی(رپر معروف که معمولا اشعارش پر از انتقاد و البته معمولا سیاسی هم هست)خونده شده.

موضوع شعر مقایسه ی ساده بین یه فرد از طبقه ی متوسط جامعه با بچه های و مردم طبقه ی محروم هست که به صورت پند و نصیحت از طرف دایی به سارینا-یه دختر از قشر متوسط جامعه- بیان میشه:

تو تو تخت خودت خوابیدی و راحتی ... غذات یه وقتی داره و خوابت ساعتی
مدرسه میری و شانست واسه زندگی ... بالاس نمیشه ردش کنی دایی سخت نگیر
یه بابا داری که مث شیر پشت سرت .... مامانی که قلبش با قلب تو می تپه
حالا بزرگ تر می شی و می بینی زندگی .... چطور آدم و خم میکنه دایی سخت نگیر
دایی قدر اون چیزی رو که داری داشته باش ... زندگی مث رنگ و قلم و تو نقاش
هر جور رنگش کنی همون جور میمونه .... نشه جغد شومی تو بومت بخونه
نشه سفیدیه چشمات یه روز خون بشه ... نشه صورت قشنگت گلگون بشه
دایی یاد بگیر همه چی رو تجربه کنی ... ولی تو بعضی راها دیگه برگشتی نیس
به هر دستی که دس دادی دست تو بپا ... دایی بترس از گرگای آدم نما
... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... .. .. .. ..
... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ...
اگه نخونی و ندونی پس زود خام میشی ... سرتو بالا نیگه دار نشه رام شی
نگی روسری روسرت محدود شدی ... حدود و تو تعیین می کنی زندگی یعنی
زندونی که آزادیت دست خودت ... مگه کوه و میشه به بند کشید دایی
سارینا بیا ببین داییتو دوباره ... گلی که ساخته امروزفقط یه خار سارینا قصم همیشه گریه داره سارینا سارینا سارینا
نشه اخم کنی به اون دختر بچه ای ... که گلی داره تو دستشو می خواد بهت بفروشه روبرگردونی و با خودت بگی فرق داری ... حتما آره فرق داری دایی
اون یه بچه کارگره از پایین شهر ... فقر و ترس و سیاهی همراهشن
باباش معتاد دایی ببین صورتشو ... جای سرخ سیلی سرد پدرشو
فقط نه سال داره تو مدرسه نیستو ... طعم تلخ کارو به دوش کشیده و
گلی که پرپر میشه تو دست مشتری ... اون گلی که با تلخی ازش می خری
واسه اون گل نیست یه لقمه نونه ... ضامن اینکه کتک نخوره تو خونه
نپرس تقصیر کیه خودت می فهمی ... نپرس قصه اش طولانیه دایی زمین
پر از آدمایی که کار میکنن و یه عده ای ... فقط پول دارن یه مشت عقده ای
که از کار کارگرا کاخ ساختنو ... چه کسایی تو این راه جون باختنو
این چیزارو به دیگرون بگی بهت میخندن ... آخه زشتیم عادت میشه واسه آدم
ولی تو قصه ی خودتو بکش نقاش ... بزار هر کی هر چی هس باشه تو خودت باش
سارینا بیا ببین........
در آخر بگم که این پست صرفا جهت این گذاشته شد که یه تنوعی شده باشه و یه شعری هم به این بهانه گذاشته باشیم و یه گریزی به واقایع کلاسیه زده شده باشه!


چهار شنبه 18 اسفند 1389برچسب:کیمیا نیوز,عباس رهامی,ukce88,سارینا,شاهین نجفی, :: 19:40 ::  نويسنده : مدیریت ویلاگ

 

فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز

 

اخبارگو:بر اساس اخباری که هم اکنون به دست ما رسید فردا روز ۵ اسفندماه اعلام شد!

 

در گزارشی که از طرف ستاد الافان دانشگاه و دانشجویان فارق التحصیل از کار وامانده منتشر شده به دلیل اینکه دانشجویان در عقده های روانی بسیار به سر میبرند و با فشارهای متعدد مالی و درسی دست و پنجه نرم میکنند روز ۵ اسفند برای دل خوشکنک این بندگان خدا روز مهندس نامگذاری شد.

سازمان نیروی حفاظت از مهندسان که زیر نظر وزارت مهندسی کشور قرار بود مشغول به کار باشه)به خدا قرار بود کار کنه ها ولی فعلا...) اعلام کرد که در دانشکده ی فنی چندین مورد هنگولیدگی(همون هنگ کردن) از نوع وخیم گزارش شده!!! گردن کلفت(همون رئیس) این سازمان ضمن ابراز نگرانی از گیج  بودن بیش از حد ملت مهندس در سر کلاسها در خصوص این شایعه اظهار داشت:

"طبق گزارشی که به دست ما رسیده همه  ی این موضوعاتی که این آقای مجری اعلام کرد دروغ بوده و من همه رو تکذیب میکنم.فقط چند مورد نیمه حاد از نوع اختلالات توهم زنی داشتیم که با بچه ها صحبت کردیم انشاءالله ایشون مورد توهم زدایی قرار میگیرن.باز هم به مردم دلاور و شهید پرور و شجاع و میهن دوست و پیشرفته و البته مهندس عرض میکنم که اگر و احیانا شایعه در این مورد که کسی در یکی از کلاسها خواسته دو شاخ  رو بزنه تو سر پیچ لامپ یا مثلا اینکه کسی تو کلاس دنبال دیوار میگشته اصلا باور نکنند.باز هم تاکید میکنم که لطفا عزیزان شایعه هایی که در مورد افراد بخش میشه رو باور نکنند.خودم رگ گردنم رو گرو میگذارم که همه ی اینا دروغه و قطعا دست افراد بیگانه تو کاره که میخوان همدلی و یکرنگی ما رو به تفرقه و ... بکشونند"

این در حالیست که شبکه های بیگانه همچنان به جوسازی علیه این مهندسهای پاک و دلاور و از خودگذشته و در خدمت امام عصر و ... ادامه میدهند. شبکه ی ABC در اظهاری به دور از سیاست ادعا کرده که یکی از اساتید در  کلاس گفته که"هیچ خری هم غیر از ما تو سالن نیست"و با پخش این شایعه قصد فروپاشی نظام مهندسی ایران و براندازی دانشکده ی فنی مهندسی و همچنین ایجاد التهاب برای اجرای نقشه ی شوم خود جهت پایین کشیدن رئیس بخش دارد.یکی از مسئولان در این رابطه گفته است"این آمریکا و انگلیس و المان و فرانسه و ایتالیا و ژاپن و مالزی و سوئد و سوئیس و اسپانیا و ترکیه و کاندادا و استرالیا و روسیه و چین و ...اینا،(همشون با هم)هیچ غلطی نمیتونن بکنن.برای اینکه یه مشتی هم تو دهن همه ی اینایی که گفتم زده باشیم فردا رو روز مهندس اعلام میکنم تا چشمشون درآد"

 در همین راستا تعدادی از دانشجویان غیور و فهمیده و باحال و دمت گرم دانشکده ی فنی و مهندسی برای نشان دادن اعتراض خود به این کارهای نامردیانه ی(صفت مشتق شده از نامردی!) شبکه های وابسته به آمریکای جهان خوار،استعمارگر ،تروریست،دو رو،گرگنما،پست و رذل و نامرد و بیشعور، احمق ،کثافت ....بیـــــــــــــــــــــــــــــــب و اینا روز مهندس رو در دانشکده ی فنی میگذرانند و اصلا به دنبال ولگردی و خوش گذرونی نمیروند تا به این آمریکای جهانخوار و پست و نامرد و بی همه چیز،ای پدر سوخته ی ناکس عوضی....بیـــــــــــب بگن زکی خیال کردی ما میریم خونه دنبال الافی و ولگردی؟هاها به گور خودت خندیدی!میریم عین مرد(حالا شاید هم زن!)درس بخونیم تا پوزیتو خاک بمالونیم!

پس از اعلام این بیانیه از طرف سرکده ی این مشت از دانشجویان شبکه  OAV اعلام کرد که دانشجویان قصد تظاهرات برای نشان دادن اعتراض خود به سیاست های کثیف و زوار در رفته ی آمریکا دارند.همزمان با پخش این خبر از رسانه های اونور آبی همچینی ییهو یکی از مسئولان خیلی خیلی مهم(رئیس نیروی حفاظت از کامپیوترهای سایت) اعلام کرد که به اونا چه که اینور داره تظاهرات میشه و در اقدامی بسیار سریع و البته معقولانه گفت که:غلط کرده هر کی بخواد فردا بیاد تظاهرات.مگه اینجا شهر هرته؟فردا کسی جرأت نداره اعتراضی سر بده.تجمع بیش از دو نفر هم ممنوعه!توی سالن کلاسا هم رفت و اومد فعلا ممنوعه تا اطلاع ثانوی"

با اعلام این بیان از طرف مسئول حفاظت از رایانه های سایت قرار شده که ملت به خاطر این سردرگمی وقتی که روز مهندس به اتمام رسید یعنی دقیقا رأس ساعت 9 به پشت بامها بروند و شعار "ای مأمور شهرداری ما را با خود ببر" سردهند.

رئیس قلدران خوابگاهها اعلام کرد که :"اگر کسی بالای پشت بام برود خودم هولش میدم پایین تا عمیقا صداش از ته گلو خفه شه".

به پایان این بخش از اخبار رسیدیم.

.

.

.

.

.

 

بینندگان یا شنوندگان و یا خوانندگان محترم از شما پوزش میخواهم.هم اکنون خبر دیگری به دست ما رسید:

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد


 

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد
 !!روز مهندسی مبارک!!

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد
 



سه شنبه 17 اسفند 1389برچسب:روز مهندس,عباس رهامی,اخبار دانشگاه باهنر, :: 20:53 ::  نويسنده : مدیریت ویلاگ

صفحه قبل 1 صفحه بعد